ترا با غیر میبینم صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم باده خوردم خون گریستم کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
چه سود از شرح این دیوانگیها بیقراریها
تو مه بی مهری و حرف منت باور نمیآید
توانم گفت مستم میکنی با یک نگه اما
حبیبا درد هجرانت بگفتن در نمیآید
منه برگردن دل بیش از این طرق جفاکاری
که این دیوانه گر عاشق شود دیگر نمیآید
دلم در دوریت خون شد بیا و اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمیآید
دوستدار شما
سلام
گرفته نبینمت آبجی! بگو کی حالتو گرفته بزنم شیکمشو سفره کنم!
ولی گذشته از شوخی عالی بود!
پیروز باشی.
مرسی از لطفت ممنونم
دلم گرفت!!))))))):
بببخشید اگه ناراحتتون کردم
چرا سیاه ؟!
ترکیب رنگ سیاه و قرمز و خیلی دوست دارم
مشکی رنگ عشقه
سلام دوست نازنین. از لفت ممنونیم . ایشالله هیج وقت غبار غم روی زلال خاطرت نشینه
خواهش می کنم عزیز وظیفه بود مرسی امیدوارم شما هم همیشه شاد و سبز باشید
salam
webloge ghermezo zibaii dari
khaterate shirini ro ham dakhelesh neveshti
YA HAGH
مرسی امیدوارم که شما هم موفق و پیروز باشید نظر لطف شماست و با چشمهای زیباتون می بینید
سلام همسایه
امروز اومدم که به همسایه ها سربزنم
کامنت شما رو در وبلاگ یاس سفید دیدم گفتم سلامی عرض کنم ، البته نظری نمی تونم بدم ، چون اینقدر زیباست که جای نظر دادن نداره !
یاحق
مرسی شما لطف دارید امیدوارم همسایه های خوبی برای هم باشیم