دو چشم ناز تو همرنگ دریاست
                                           لبانت چون شقایقهای صحراست
تو در اوج غرورت بی نیازی        
                                            سر اپای  وجود من  تمنا ست

سو ء تفاهم

دوستان خوبم با سلام
مثل اینکه برای شما سو ء تفاهم پیش اومده منظور من از محمد دوست خودم نه هیچکس . هیچکس برای من یک همکار خوبه و مثل برادرم می‌مونه و خدا شاهده من خیلی تلاش کردم که با نفس آشتی کنه اما خوب انگار قسمت نبود
در هر صورت موفق و پیروز باشید .

اولین نامه

سلام به دوستهای خوبم
امیدوارم که همتون خوب و سلامت باشید
امروز می‌خوام اولین نامه ای که به محمد نوشتم بعد ا زاینکه دیگه نداشتمش و هیچ وقت به دستش نرسید رو براتون بنویسم امیدوارم که خوشتون بیاد
به نام ایزد منان
امروز دلم تو را می‌خواهد فردا دلم تو را می‌یابد نمی‌دانم آیا فردایی هست اگر هست چه فردای دوریست فردا را به خاطر تو می‌خواهم و تو را به خاطر تو بودن تو برای من سمبل یک بت زیبا هستی که من آن را عاشقانه می‌پرستم و همچون پروانه به گردش می گردم و تو را صادقانه صدا می‌زنم و طنین اسم زیبایت جسمم را به لرزه می اندازد اسم تو را چون کلامی زیبا در دفتر زندگیم ثبت می‌کنم و همچون رازی آن را حفظ می‌کنم چهره زیبای تو همچون تصویر گل نازی روبرویم هست و هر جا می‌روم تو هم با من می‌آیی نمی‌دانی که چقدر دوستت دارم کاش ذره‌ای از قلب من با خبر بودی تو همچنان با نگاههای نافذت به من نگاه می کنی غافل از آنکه زیر نگاه تو من خرد می‌شوم و هر بار که با چشمانت به من می‌نگری من می‌میرم ای امید بودن من به من امید زندگی بده و زندگی بی تو برام ممکن نیست و کلام آخر اینکه با تمام وجودم دوستت دارم